تاریخ انتشار: ۱۱:۳۷ - ۰۵ مرداد ۱۴۰۳
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

عملیات فروغ جاویدان؛ نمونه‌ای از الهیات سیاسی سازمان مجاهدین خلق | مسعود رجوی چگونه شکست‌هایش را با استفاده از مفاهیم مذهبی توجیه می‌کرد؟

سازمان مجاهدین خلق در مرداد ۱۳۶۷ عملیاتی تهاجمی را از عراق به خاک ایران ترتیب دادند و آن عملیات را «فروغ جاویدان» نامیدند. ارتش ایران نیز بر علیه آن‌ها عملیاتی تدافعی را ترتیب داد که مرصاد نام گرفت. در حقیقت عملیلت مرصاد پاتک ارتش ایران به عملیات فروغ جاویدان بود. سازمان مجاهدین خلق در این عملیات نیرو‌های خود را «ارتش آزادیبخش ایران» نامگذاری کرده بود. رهبر آن‌ها نیز دائما خود و گروهش را به امام حسین تشبیه می‌کرد و عملیات فروغ جاویدان را «جنگ عاشورا» می‌نامید.

عملیات فروغ جاویدان

رویداد ۲۴| علی نوربخش: سازمان مجاهدین خلق پس از عدم اجازه آیت‌الله خمینی برای حضور مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن عزل ابوالحسن بنی‌صدر، در دهه شصت به فاز مبارزه مسلحانه با ایران روی آورد.

اعضای سازمان مجاهدین خلق پس از خروج از ایران به عراق رفتند و در کمپ اشرف (اردوگاهی که به یاد اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی به عنوان اردوگاه اشرف نامگذاری شد) ساکن شدند. سازمان مجاهدین خلق سال‌ها در کنار صدام حسین علیه ایران می‌جنگیدند و بیشترین همکاری اطلاعاتی و جاسوسی را با حزب بعث داشتند. مجاهدین خلق در تاریخ ۲۹ خرداد سال ۱۳۶۷ در عملیاتی موسوم به چلچراغ به مهران حمله کردند و آنجا را تصرف کردند و شعار دادند: «امروز مهران، فردا تهران». پس از آن نیز صدام حسین در تیر ماه ۶۷ طی یک سخنرانی تلویزیونی اعلام کرد: «بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین‌طور پیوستن مردم ایران به صفوف آن‌ها را خواهید دید.»

عملیات فروغ جاویدان

نیرو‌های رجوی با حمایت صدام حسین در چهارم مرداد ۱۳۶۷ به عملیاتی تحت عنوان فروغ جاویدان دست زدند که هدف از آن رسیدن و تصرف تهران در ۴۸ ساعت بود. اما سخنان رجوی در روز‌های منتهی به عملیات جالب توجه است. رجوی چند شب پیش از عملیات برای اعضای فرقه‌اش سخنرانی کرد و گفت: «ما در این جنگ عاشورا گونه می‌رویم، اما این بار با زمانی که در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شروع کردیم فرق می‌کند، چون این بار چشم‌انداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همه افراد باید بدانند که می‌خواهند چه کنند. ما کاری می‌خواهیم بکنیم که همه دنیا تعجب کنند و یک‌دفعه بفهمند که ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد.»

نتیجه عملیات

تصور رهبران سازمان مجاهدین خلق این بود که با پیشروی در ایران، منطقه مردم به حمایت از آن‌ها خواهند پرداخت، ولی بر خلاف انتظار، کُرد‌های منطقه مقاومت دلیرانه‌ای کردند و همین مقاومت کار را بر سازمان سخت کرد و پس از آن با حضور نیرو‌های ارتش، نیرو‌های مجاهدین شکست سنگینی خوردند و بیش از ۴ هزار و ۸۰۰ نفر از نیرو‌های مجاهدین خلق کشته و زخمی شدند.

مسعود رجوی که ادعا‌های پیامبرگونه‌اش درباره اینکه پیروزی قطعی محقق نشده بود پس از عملیات در جمع پیروانش چنین گفت: «شکست نظامی امام حسین علیه سلام نه بخاطر بحث نیروی او بود، ۷۲ نفر در مقابل ۳۰۰ نفر بلکه این شکست بدان معطوف می‌گردد که امام حسین تمام انرژی خود را روی شمشیر و ایدئولوژی گذاشت و از نقش عنصر خارجی غافل گردید. ما که او را رهبر عقیدتی خود می‌دانیم ضمن اعتقاد به شمشیر و ایدئولوژی باید از تجربه مولایمان بهره ببریم و در پی کسب مشروعیت آلترناتیوی خود در عرصه بین‌الملل باشیم.».
اما سوال اینجاست که چرا مسعود رجوی هم پیش از عملیات و هم بعد از شکست مفتضحانه گروهش، برای تفسیر و توجه اقدامات خود، به واقعه کربلا ارجاع می‌دهد؟ پاسخ به این سوال می‌تواند برای پی بردن به ماهیت و علل انحطاط این سازمان راهگشا باشد.

عملیات فروغ جاویدان

آغاز و انجام یک ایدئولوژی منحط

سازمان مجاهدین خلق مدتهاست که دیگر یک گروه سیاسی نیست و بیشتر یک «فرقه» است؛ فرقه‌ای بر اساس نوعی ایدئولوژی واپس‌گرا و کیش شخصیت. کافی است که به این نوشته از ابراهیم مازندرانی دقت کنیم که در سال ۱۳۶۴ در مجله رسمی مجاهدین درج شده تا عمق ماجرا را دریابیم: «مسعود تو مرا نجات دادی و به من زندگی جدید بخشیدی. این تو بودی که تاریخ را منور ساختی. این تو بودی که پلی شدی میان ما که فانی هستیم و پیامبران. این تو بودی که هرچه بیشتر ما را با پیامبران و امامان نزدیک نمودی و ایران و جهان را از اسلام دروغین علمای فاسد، ریاکار و تشنه قدرت نجات دادی». در همان نشریه می‌توان نقل قولی نیز از مهدی ابریشمچی همسر اول مریم رجوی دید که می‌گوید: «مسعود، یعنی مجاهدین. او مغز، قلب، رشادت و روح کل سازمان است.»


بیشتر بخوانید:وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز تقابل مسلحانه گروه‌های انقلابی


این سازمان از ابتدای تاسیس دچار نوعی کج‌بینی ایدئولوژیک بود که در نتایج سیاسی آن آشکار است. در واقع شکل و شمایل امروزی سازمان مجاهدین را ابدا نمی‌توان از دقایق تکوینی‌اش جدا کرد. سازمان مجاهدین خلق در زمان تاسیس ریشه در جنبش‌های اسلام‌گرای پس از جنگ جهانی دوم داشت. این سازمان در دهه پنجاه از آرای دکتر علی شریعتی متاثر شد و با چنگ زدن به رمانتیسیسم خاصی که شریعتی ترویج می‌کرد، به نسخه‌ای اسلامی از الهیات رهایی‌بخش آمریکای لاتین بدل شد.

مجاهدین با دست‌چین کردن آیاتی از قرآن و تاکید بر آموزه‌های شهادت و انتقام که از آثار شریعتی برمی‌آمد، نوعی سازمان ستیزه جو به‌وجود آوردند که در سطح ایدئولوژیک، «التقاطی» و در سطح عملی، «تروریستی» بود. عباس امانت در کتاب «تاریخ مدرن ایران» می‌نویسد: «مجاهدین معتقد بودند توده‌ها باید بر اساس الگوی امام علی و فرزندش امام حسین آزاد شوند و یک جامعه بی‌طبقه توحیدی بسازند، البته نه با نیروی ماتریالیسم تاریخی بلکه با اتکا به اسلام تساوی‌طلب و فداکارای جمعی به سبک واقعه کربلا.» در واقع خوانش ایدئولوژیک از متون مذهبی تشیع و ترکیب آن با مفاهیم مارکسیسم روسی اساس ایدئولوژی سازمان مجاهدین بود.

در این میان آن‌ها به تفاسیر عجیب و شاذ از واقعه کربلا علاقه خاصی داشتند چرا که می‌توانستند خوانشی چریکی و دست چپی از آن ارائه کنند. به همین دلیل روایات عاشورایی جزوی از بدنه اصلی ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق شد و این مساله تا همین امروز نیز صادق است.

این مساله را می‌توان در کتاب «نهضت حسینی» دید که توسط مسعود رجوی و احمد رضایی نوشته شده است و در واقع از نخستین کتاب‌هایی است که از واقعه کربلا تفسیری سیاسی و رادیکال ارائه کردند. کتاب پس از طرح نکاتی کلی و عجیب و غریب درباره قانون تکامل تاریخ استدلال می‌کند که آن نظام توحیدی که پیامبر اسلام به دنبالش بود عبارت از جامعه مشترک‌المنافعی است که به واسطه نداشتن طبقات و کوشش در جهت خیر همگانی و نیز این حقیقت که کل جامعه خدای واحدی را می‌پرستند متحد شده است. این وظیفه همه مسلمانان بود که مبارزه در راه ایجاد یک جامعه بی‌طبقه را ادامه داده تمام اشکال کاپیتالیسم استبداد و امپریالیسم را نابود کنند.

کتاب نهضت حسینی پس از طرح این نکات به تحلیل واقعه عاشورا می‌پردازد و یزید، معاویه و اطرافیانشان را تعدادی از «زمین‌داران و فئودال‌های حریص و آزمند» معرفی کرده و در ادامه می‌گوید یاران نزدیک پیامبر مانند سلمان و ابوذر همواره در پی اصلاح امور بودند، اما وقتی اختلاف طبقاتی به اوج خود رسید، خاندان علی به این نتیجه رسیدند که باید سلاح برداشته و قیام کنند. نتیجه این قیام را نیز در واقعه کربلا می‌توان دید. جوهره کتاب را نیز می‌توان در این جمله عجیب و غریب دید: «شهدای شیعه در واقع با چگوارا مشابهت داشتند، آن‌ها شهادت را به مثابه یک وظیفه انقلابی پذیرا شدند و مبارزه مسلحانه را علیه طبقات ستمگر به مثابه یک التزام اجتماعی مورد توجه قرار دادند.»

نهایتا هم نظر سازمان درباره مسائل دینی و نسبت آن با مبارزات را اینگونه جمع‌بندی می‌کند که «پس از سال‌ها مطالعه عمیق در تاریخ اسلام و تفکر، شیعه سازمان ما به این نتیجه قاطع رسیده که اسلام و بویژه تشیع نقش عمده‌ای در الهام روحی توده‌ها در پیوستن به انقلاب بازی خواهد کرد. دلیل این امر آن است که تشیع بخصوص مقاومت تاریخی امام حسین، هم دارای یک پیام انقلابی می‌باشد و هم در ما جایگاه خاصی را دار است.» چنین نظریاتی دچار یک خط تاریخی مفهومی عمیق هستند. در علم تاریخ کاری که کتاب نهضت حسینی انجام داده را زمان‌پریشی می‌گویند که در آن فرد وقایع تاریخی را با نگاه مفاهیم و ساختار‌های امروزی فهم می‌کند.

مجاهدین خلق علاوه بر مباحث نظری، در پروپاگاندای خود نیز از واقعه کربلا استفاده سیاسی می‌کردند. برای مثال مجله مجاهدین در سال ۱۳۶۱ وقایع خرداد ۱۳۶۰ را اینگونه گزارش کرد: «۳۰ خرداد عاشورای ماست. در آن روز ما باید در برابر رژیم ارتجاعی و خون آشام، ولو به قیمت فدا کردن حیات خود می‌ایستادیم. ما بایستی این مسیر به سوی کربلا را برمی‌گزیدیم تا ایدئولوژی توحیدی خود را زنده نگه داریم و از روشی که امام حسین بنا نهاد استفاده کنیم.»

همین گزارش نیز مبنای نام‌گذاری ایام خاص آن‌ها شد و ۳۰ خرداد ۶۰ را «عاشورای مجاهدین» نامیدند. سازمان مجاهدین خلق با همین شیوه، یعنی قدسی‌سازی رویداد‌ها و مسائل عرفی مبدل به فرقه‌ای مذهبی شد. انتخاب رویداد عاشورا و تمرکز بر آن نیز اتفاقی نبود؛ مجاهدین در اقلیت بودند و به‌واسطه چنین روایتی حرکت خود را فداکاری اقلیت برای نجات اکثریت جا می‌زدند و با اینکه خود را نماد واقعی چپ‌گرایی و عدالت‌طلبی می‌دانستند، اما تاریخ نشان داد در مقاطع مختلف چگونه به منتها الیه راست غلطیتند؛ از جمله زمانی که در جنگ ایران و عراق به صدام پیوستند یا در دوره‌های بعد به چهره‌های جنگ‌طلب و تندرویی، چون جان بولتون و مایک پمپئو و رودی جولیانی و... نزدیک شدند. در سال‌های پیش از انقلاب گروهی از هم‌حزبی‌های مسعود رجوی او را «اپورتونیست» (فرصت‌طلب) لقب دادند، امروز می‌دانیم که این لقب به راستی برازنده‌ی او و فرقه‌اش بوده است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ ایران
نظرات شما